بیماری خطرناکی شهر رو فرا گرفته که تنها درمان اون در اختیار خبیثی به اسم رئیس ناتانه و ایلیا و پروفسور حکمت هر کدوم جداگانه به دنبال درمانش هستند و سرنخ‌هایی پیدا کردند که اون‌ها رو به کارخونه مواد غذایی رسونده.
سرنخ‌هایی پیدا کردند که اون‌ها رو به کارخونه مواد غذایی رسونده.
سرنخ‌هایی که ایلیا قبلا تو آزمایشگاه اصلا هم دیده بود. از طرفی پروفسور تو بازدیدش از کارخونه به راز بزرگی پی میبره و اون همکاری شهردار با رئیس ناتان برای به دست آوردن کنترل کامل شهره.
رازی که هنوز همه از اون بی‌خبرند و به خاطرش پروفسور الان تو کارخونه گیر افتاده.
باید دید آیا ایلیا و پروفسور میتونن راه نجات مردم از این بیماری رو پیدا کنن؟
آیا اون‌ها موفق به فرار از کارخونه میشن؟